اول مطلب ادب حکم میکند به خوانندگان عزیز چه آنهایی که مطالب را میخوانند و نظر نمی دهند چه آنهایی که مطالب را می خوانند و نظر میدهند سلام کنم پس سلام چند وقتی بود مطالب وبلاگ را حول روانشناسی می گرداندم اما امروز تصمیم گرفتم یک نقد یا شاید بتوان گفت حرفهای دلم را راجع به بعضی از داستان هایی که خوانده ام بنویسم نمی دانم از کجا شروع کنم اما بهتر است از ابتای آشنایی خود با کتاب های رمان بگویم پس مطلب را از همین جا شروع می کنم
در زمان کودکی مثل همه بچه های دیگر با کتاب داستان های کودکانه شروع کردم از همان هایی که در جنگل ها اتفاق می افتاد گه همیشه شیر نر سلطان بود و خرگوش همیشه باهوش ، جغد دانا بود و خرس عاشق عسل بگذریم در همین داستانها یک سوال پنهانی وجود دارد وآن اینکه در عالم واقعی این شیر ماده است که شکار میکند و شیر نر لطف کرده ودست رنج شیر ماده را میخورد پس چرا سلطان جنگل است یعنی در عالم کودکی هم باید مرد سالاری باشد (به من نگید فیمینیسم راسته به خدا دروغ ندارم بگم) دوران نوجوانی را با داستان های ژول ورن و روبرت جورج ولز به پایان رساندم (خدایش داستان بود مخصوصا مرد نامریی و ناخدای پانزده ساله یادش به خیر)خلاصه گذشت تا با شاهکار محمود دولت آبادی آشنا شدم یعنی کلیدر واقعا رمانی برای خوش با تمام شخصیت ها زندگی کردم تا آن حد که بعد از اتمام داستان دنیای واقعی تا چند روزی برایم غریب بود و دوست داشتم در رمان باقی بمانم این هم بگذشت تا نوبت رسید به رمان های آگاتا کریستی (خالق پوآرو و خانم مارپل ) که بسیار عمیق بود و تا صفحات پایانی رمان امکان حدس قاتل کار مشکلی بود سر آرتور کانان دویل (خالق شرلوک هولمز) و رمان های استفانی باند در حال و هوای این داستانهای جنایی بودم و می خندیدم به دختران دیگر فامیل که وقت خود را با داستان های عاشقانه وطنی تلف میکنند تا آن که دست روزگار مرا هم که هیچ رقمه حاظر به خواندن این قسم رمان ها نبودم وادار به خواندن این رمان ها کرد تا به حال چندین رما ن از این نمونه خوانده ام و نتایج جالبی به دست آورده ام که اصل این همه پر گویی و مقدمه چینی این بود که این نتایج را بگوییم ( اما نتایج تماما نظر شخصی خودم میباشد و اصلا قصد توهین یا القا آن را به شما ندارم ) 1. در بیشتر این رمان ها شخصیت اول دختر و پسر عاشقی است که یکی از آنها نه پدر دارد نه مادر و قیمی دارد که ازاین شخصیت داستان حمایت مالی و عاطفی میکند تقریبا مانند بابا لنگ دراز 2. پسر و دختر کل این رمان ها زیبا و دوست داشتنی هستند و دختر رمان شیطنت خاصی دارد که پسر عاشق را شیفته خود میکند و اما پسر عاشق زیبا وتا حدودی با غیرت وخشن از نوع دوست داشتنی 3. عاشقان این قسم داستان ها بسیار بلا میکشند تا عشق خود را بدست آورند اما عاشقان دل سوخته و واقعی هستند 4. دختر رمان ما خواستگاران زیادی دارد که دربین آنها خواستگار سمجی دارد که خود این دختر اسباب ازدواج خواستگار لجوج را با شخص دیگری فراهم میکند 5. در کل این رمان ها که معلوم نیست در چه دیاری اتفاق می افتد دختر رمان با دوست پسری که عاشق اوست رابطه نزدیکی دارد و دوست این پسر دختر رمان را به مانند خواهر خود دوست دارد و او را مورد حمایت سفت و سخت قرار می دهد و اجازه نمی دهد آب در دل این دختر تکان بخرد 6. و دگر هیچ یعنی دیگر چیزی به خاطر من نمی آید شما اگرچیزی فکر می کنید گفته نشده می توانید در نظرات بگویید و اما نتیجه گیری اصلی اینکه من فکر می کنم این رمان باعث میشوند که دخترها یی که این رمان ها را می خوانند در عالم واقعی هم تصورات رمان را در خیال خود بپرورانند و باعث می شود زود عاشق شوند ولی چون عالم واقعی به مانند رمان نیست حساب و کتابشان درست از آب در نمیاید البته این نمونه ها کم هستند و خیلی از دختر ها به مانند من فقط خواننده هستند ولی به خودمان که نمی توانیم دروغ بگوییم خیلی هم بدمان نمی آید پسر رمان واقعی باشد ( خدایش خودمم نفهمیدم چی گفتم شما فهمیدید فکر کنم اثرات چهار شنبه سوریه)
خوش باشید و به آرزوهای خود برسید